زمزمه های یک شب سی ساله
قطار سوت کشید و قطار غم غم کرد و مرد دست تورا توی دستها گم کرد و دست دست خداحافظیت می?رقصید که مرد زیر لب این بیت را ترنم کرد «تنت به ناز طبیبان نیاز مند مباد» و بعد آدم شعرش هوای گندم کرد و مرد توی کویر است و از سر ناچار برای بردن نام شما تیمم کرد . ......
نوشته شده در دوشنبه 92/2/9ساعت
4:50 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |